تولد پسر عمه
سلام عشقم امروز 5 شنبه 31 اردیبهشت 9 ماهو 10 روزه شدی، این هفته اکثر بعدازظهرا میرفتیم خونه بابایی شون،شنبه مامانی زنگ زد عصر بیاین می خام دلمه درست کنم ساعت 3 بابا مارو برد تا بره به کاراش برسه کلی با برگا بازی کردی دست مامانی مریم درد نکنه دلمه خیلی خوشمزه شده بود در کل هیچ چیزی رو بدون ما نمی خوره ، یکشنبه شب خاله ملیحه با شوهرش اومدن خونمون شب نشینی، 2 شنبه هم بابایی این طرفا کار داشت اومد 10 دقیقه تورو ببینه بره کلی پشت سرش گریه کردی به زور برگردوندمش، نهار نگهش داشتم زنگ زدم مامانی بیاد گفت میخام برم مسجد نماز، بهش گفتم پس شب بیاد اخه ما تقریبا هر شب اونجاییم عصر با بابایی تورو بردیم پارک جلوی خونه بچه هارو که دیدی ...